شبکه دو - 14 خرداد 1402

خمینی، صدای انبیا ع در عصر جدید("دنیا"؛ بدترین "هدف" و بهترین "وسیله")

سالگشت رحلت امام _ مؤسسه تخصصی فلسفه حوزه علمیه قم _ نشست(امام خمینی و انقلاب در "فلسفه سیاست") _ ۱۴۰۰

بسم‌الله الرحمن الرحیم

در سالگرد امام رحلت قرار داریم و هم آغاز نهضت او نهضت 15 خرداد و هم رفتن او از این عالم و پایان مأموریت بزرگ او با آن لحن عارفانه، فیلسوفانه، فقیهانه، هر سه در وصیت‌نامه‌اش و آن آخر با کسی که در مرکز و در کانون بزرگترین تحولات جهان معاصر بود می‌گوید با دلی آرام و قلبی شاد و ضمیری مطمئن. خاطر جمع،‌نفس مطمئنه. از خودم راضی هستم از خدا راضی هستم خدا هم از من راضی است. از خدمت شما مرخص می‌شوم. قصور و تقصیری هم داشتم عذرخواهی می‌کنم ولی به کسی من بدهکار نیستم مأمور به تکلیف بودم به تکلیفم عمل کردم و اتفاقاً تنها کسی که در این قرن‌ها به نتیجه رسید همان کسی بود که گفت ما مأمور به تکلیف هستیم نه نتیجه،‌ فقط او به نتیجه رسید بقیه هیچ کدام به نتیجه نرسیدند از طرفی سالگرد نهضت و رحلت اوست که خیلی جالب است که این دوتا چطور با هم افتاد. ایشان یک شعری دارد که من انتظار فرج از نیمه خرداد کشم. که به احتمال قوی فرج خودش و رفتن با لقاءالله بود. خیلی کارهای غیر عادی داشت. آغاز آن غیر عادی بود، پایان آن غیر عادی بود و آثار آن بعد از خودش غیر عادی است. یک فرصت و توفیقی که ما به دست آوردیم این است که هرچه از انبیاء می‌خواندیم از اولیای خاص خدا و از اهل بیت و از عرفای بزرگ، از حکمای بزرگ، هرچه می‌خواندیم می‌خواندیم تعبّداً می‌گفتیم یک همچین کسانی بودند ولی در عصر بودیم که دیدیم من بعد از نسل ما که امام را دید، حالا شما سن‌تان کمتر است امام را ندیدید ولی دارید اشعه وجودی او را همیشه حس می‌کنید. من همیشه می‌گویم چه توفیقی بود که ما در چنین عصری به دنیا بیاییم که سابقه نداشته معلوم نیست لاحقه هم داشته باشد. درست دوران پیامبران برای ما دوباره مجسم شد. تاریخ صدر اسلام را باور نمی‌کردیم خیلی‌هایش را باور کردیم. حالا یک نکته‌ای که به شماها بیشتر مربوط است و در آن حوزه بیشتر می‌خواهم عرایضی بکنم شما فلسفه می‌خوانید طلبه هستید، حتماً به فقه هم مشغول هستید بعضی‌هایتان عرفان نظری را مشغول هستید یا بعداً مشغول خواهید شد یک عده‌ای‌تان هم دست‌کم اهل عرفان عملی خواهید بود که البته عرفان نظری از عرفان عملی کمتر خواهد بود. یک اتفاق بزرگی در وجود ایشان افتاد که هم به لحاظ نظری نسبت فلسفه و فقه و عرفان و کلام و نسبت دین و دنیا، نسبت سیاست، مرجعیت، همه این‌ها برقرار شد. یک انسجامی پیدا شد. اصلاً این که ما همیشه می‌شنیدیم و می‌خواندیم که محدثین، فلاسفه را قبول ندارند فقها آنها را قبول ندارند، فلان عرفا این را قبول ندارد،‌ حکما عرفا را قبول ندارند، آن‌ها فقهاء را قبول ندارند. دعوای حقیقت و طریقت و شریعت، دعوای ظاهر و باطن، دعوای شرع و عرفان، دعوای عقل و عشق. همه این‌ها یک مرتبه برای ما حل شد و قرن‌ها برای خیلی از بزرگان حل نبود هم به لحاظ نظری، نقطه وصل فقه و فلسفه و عرفان و عقل و نقل کجاست؟ نقطه وصل ظاهر و باطن،‌معقول و محسوس، مُلک و ملکوت، دین و سیاست دقیقاً کجاست؟ اولاً تعارض نیست حداکثر تزاحم است و بعد این تزاحم چطوری قابل حل است؟ این‌ها را دیدیم. به لحاظ عملی هم خب این‌ها ممکن است در کتاب و کتابخانه حل بشود مقالات بنویسند بگویند حل شد تعارضی نیست، ما دعوای عقل و عشق نداریم، این‌ها دعوای ظاهر و باطن نیست. ولی کو تجسم آن. کاری که امام(ره) کرد چون عنوان بحث فرمودند ما به عنوان طلاب و دانشجویان تخصصی فلسفه چه می‌توانیم بکنیم و در امتداد این حرکت چه باید بکنیم؟ حالا انتخابات هم نزدیک است مسئله مردم‌سالاری و حضور مردم در جامعه، نقش مردم، مسئله دولت – حکومت، اقتصاد، سیاست،‌ نسبت این‌ها با عرفان، با فلسفه، و نسبت این‌ها با فقه، این‌ها کارهای مهمی بود. عمدتاً راجع به ولایت فقیه بحث شد برای این که آن بخش بیرونی دین که در اعمال روزمره مردم با آن در تماس مستقیم هستند بُعد فقهی است و الا هم در حکمت متعالیه بحث می‌شود و امام هم با ادبیات خودش، می‌گوید ولایت فقیه، ولایت حکیم، ولایت عارف، این سه‌تا یک منشور واحد است. آن فقیهی که از حکمت و عرفان برخوردار نیست با ولایت شرعی فاصله دارد. فقیه باید در اصول و در فروع دین مجتهد و فقیه باشد و در ظاهر و باطن جامعه و فرد، انسان‌شناسی، خودش هم همین‌طور بود. ما ولایت فقیه حکیم عارف داشتیم. یک فیلسوف بزرگ، نظریه‌پرداز، یک عارف بزرگ، هم عرفان نظری و هم عرفان عملی، یک فقیه و یک مرجع تقلید، یک فقیه بزرگ و این ابعاد را در وجود خودش جمع کرده و خیلی از این دعواها را فیصله داد. ما چقدر در تاریخ مکتوب فلسفه و عرفان و فقه بحث محدثین با فلان، اختلاف بین مفسّرین، فکر نمی‌کردیم این‌ها جمع بشود به لحاظ نظری هم جمع بشود به لحاظ عینی. ولی واقعاً جمع شد. به نظرم این تقارن این دو- سه‌تا مناسبت، شما از یک طرف کار تخصصی فلسفه است و عمدتاً همین فلسفه صدرایی و مکتب نزدیک به مکتب فکری امام(ره)، بستر فکری امام(ره) از یک طرف 15 خرداد شروع این نهضت سیاسی – اجتماعی با مبادی و غایات عرفانی و توحیدی است. وصل دین و دنیا و آخرت. نقطه وصل مُلک و ملکوت، باطن و ظاهر انسان. از یک طرف سالگرد رحلت ایشان است از یک طرف انتخابات. نسبت سیاست با این مبادی فلسفی و عرفانی. میوه‌های فلسفه و عرفان در حوزه سیاست و اقتصاد و خانواده و روابط بین‌الملل و مدیریت، این میوه‌ها کجاست؟ بعضی‌ها فلسفه اسلامی و شرقی را متهم کردند که این‌ها تمام تمرکزشان روی حکمت نظری و مباحث مابعدالطبیعه و احکام موجود بماهو موجود و احکام کلی وجود و هستی‌شناسی است. و این‌ها معلوم نیست چه ارتباطی با زندگی اجتماعی و دنیوی مردم دارد نسبت آن با هنر، با رسانه، نسبت آن با تکنولوژی، نسبت آن با فروپاشی خانواده، نسبت آن را با روابط بین‌الملل، با مسئله عدالت اجتماعی و از این قبیل، یک کسانی که خیلی ورود ندارند و وارد نبودند و نیستند ادعا کردند که اصلاً ارتباطی ندارد و از این جهت عقیم است. واقعیت این است که هم ارتباط دارد و هم عقیم نیست. اما این اِشکال وارد است که به قدر کافی به آن پرداخته نشده است حتی به قدر لازم هم به آن پرداخته نشده است. ارتباط نظر با عمل، حکمت نظری با حکمت عملی، و بعد میوه‌های عملی این حکمت نظری، که باید در سیاست، در اقتصاد، در خانواده، خودش را نشان بدهد. مگر در همان تقسیم‌بندی بحث اخلاق و تدبیر منزل و سیاست مُدُن مگر این‌ها مبتنی نباید بر آن حکمت نظری باشد. خب اگر در فلسفه یونانی این ارتباط و ابتناء بود، اگر در فلسفه‌های مادی یا شکاک مدرن و پست مدرن در غرب هست. یعنی از یک معرفت‌شناسی شروع می‌کند و به یک هستی‌شناسی و آنتولوژی، به یک تعریف‌های خاصی از انسان، بعد با دو- سه‌تا واسطه از درون آن یک دستگاه حقوقی، یک تعریفی از بشر و یک فهرستی از حقوق بشر بیرون می‌آید و متناسب با فلسفه لیبرال است، مناسب با فلسفه ماتریالیزم دیالکتیک، آثارش را در سیاست، در خانواده، در رسانه، هنر، تکنولوژی می‌بینید. چرا ما در این جهت ضعیف کار کردیم. دقیقاً به همان دلیل که ما در حوزه فقه حکومتی کم کار کردیم. در حوزه حکمت و فلسفه هم، در قلمرو حکمت عملی و ارتباط این‌ها با آن معرفت‌شناسی، با آن هستی‌شناسی، با آن انسان‌شناسی و با آن خداشناسی، چه ارتباطی دارد،‌ از درون این‌ها چه نوع نظام اقتصادی، نظام خانواده، ‌نظام حقوقی،‌ نظام مدیریت بیرون می‌آید. حالا بعضی‌ها که اصلاً نظام نمی‌بینند. یکی از هم‌دوره‌ای‌های ما آن زمانی که قم بودیم درس اصلی‌مان سه – چهارتا آقایان بودند حاج آقا مجتبی تبریزی و حاج آقا فاضل و حاج آقا منتظری می‌رفتیم. درس‌های بقیه را هم می‌رفتیم. از هم دوره‌های ما بود دیدیم می‌گوید که هرچه رفتیم در قرآن و روایات و منابع فقهی ما نظام ندیدیم، نظام اقتصادی اسلام، نظام سیاسی اسلام، نظام خانواده در اسلام، نظام نیست یک مقدار منابع آیات و احادیث و فتوا هست. این به خیالش نظام یک چیز محسوس است و باید برود آن‌جا دنبال نظام بگردد. نمی‌فهمد نظام معقول است. شما عقل‌تان منظم نیست. وقتی که در عقل کسی نظم نیست، عقلش منظم نیست اصلاً نظام نمی‌بیند. وقتی می‌گویید نظام اقتصادی، نظام تعلیم و تربیت، نظام خانواده ما در قرآن و سنت ندیدیم، آن فقه سکولار که می‌گویند محصول همین نگاه است. چون نظام‌سازی بدون نظام نظری که معنی ندارد. این حرف معنی‌اش این است که این منابع دین، آیات و کتاب و سنت، این‌ها هندسه ندارند، این‌ها نظم ندارند، یعنی معلوم نیست مبادی و غایات آن کجاست. یعنی هر نظام خانواده‌ای از این قابل استخراج است. هر نظام اقتصادی و هر نظام مالکیتی بیرون می‌آید. هر نوع معماری و شهرسازی می‌آید این علی‌السویه است. علی‌السویه است یعنی همین،‌ یعنی شما رابطه نظر و عمل، رابطه حکمت نظری و عملی، و رابطه فقه و شریعت را با نیازهای عینی زندگی قطع کردی. وقتی تو حرفی در این زمینه نداری و نظام بلد نیستی بسازی، تمام فقه‌تان فقط ناظر به فقه فردی است و عمدتاً فقه عبادی، فقه معاملات‌تان را هم در معاملات شخصیه محدود کردی، و شخصیت را عمدتاً شخصیت حقیقی تعریف می‌کنید نه شخصیت حقوقی. معلوم است که تو نمی‌توانی نظام بسازی. معلوم است که فقه در ذیل سکولاریزم، یعنی عمدتاً فقه مختص به احکام عبادی و فردی و معاملات شخصی، اما نظامات عمومی و اجتماعی و تمدنی از نسخه‌های غرب و شرق و نسخه‌های غیر دینی استفاده کنیم! این می‌شود سکولاریزم در حوزه. نه این که در حوزه یک کسانی سکولاریست هستند به این معنا که ضد دین هستند. آن سکولاریزم عریان است در بعضی از مباحث دانشگاهی هست، این سکولاریزم پنهان است. این زمینه برای آن می‌سازد. شما وظیفه‌تان این است که در حداقل در حوزه تخصصی خودتان که بحث فلسفه است در این حوزه مبارزه کنید. این نکته اول. تمام میوه‌های حکمت عملی را بروید پیدا کنید بچینید. بگویید از این حکمت نظری، از این دستگاه عرفانی و معنوی توحیدی، از این تعریف از انسان، از این معرفت‌شناسی با چهارتا – شش‌تا واسطه. کدام نظام مالیات و تعلیم و تربیت، نظام مدیریت بیرون می‌آید. نمی‌گویم مشخصاً یک نظام خاص باید بیرون بیاید. ممکن است اختلاف باشد ولی باید بستر آن بسازید همان‌طور که بین فقهاء اختلاف است بین حکما اختلاف است بین مفسّرین حتی شیعه سر یک تفسیر آیه اختلاف می‌شود ولی این اختلاف نظر دلیل بر این نیست که نظامی و بستری و جهت‌گیری‌ای در کار نیست. چرا باید جهت روشن، هدف روشن، متد روشن باشد اشکالی ندارد اختلاف نظر هم بشود ولی باید تکلیف‌تان را با معماری و شهرسازی معلوم کنید. این نوع تعریف از انسان چه نسبتی با شهرسازی دارد؟ آیا هر شهرسازی، هر نوع معماری با این تعریف از انسان و با این توصیه‌ها سازگار است یا نیست؟ اگر جواب ندادید شما فقه را در چارچوب و در ذیل و سایه سکولاریزم مطرح کردید این سکولاریزم حوزوی می‌شود. در فقه این‌طور، در فلسفه‌اش این‌طور و این فقه و فلسفه منسجم، یک‌جا و یک کاسه باید دیده بشوند. فقه به راه خودش، فلسفه به راه خودش، عرفان به راه خودش، نمی‌شود. یکی از هنرهای بزرگ امام به نظر بنده که این نسل شماها باید این خط را ادامه بدهد و بیشتر آن را پرورش بدهد من مقالات و کتاب‌های خوبی گاهی در این حوزه دیدم ولی این‌ها اصلاً کافی نیست. باید این مسیر جلو برود پخته بشود و ادامه پیدا کند. چطوری می‌شود یک تعریفی از انسان ارائه می‌دهید که خیلی اخروی و خیلی معنوی، الهی، و کاملاً متافیزیک است. و عالم طبیعت را پست‌ترین و بی‌ارزش‌ترین طبقه هستی می‌داند و اصلاً امام یک جا می‌گوید این که قرآن می‌فرماید «إن منکم الا واردها» همه شما بدون استثناء وارد جهنم، نمی‌گوید می‌شوید می‌گوید هستید. آن جهنم همین عالم طبیعت است. باطن دنیا جهنم است بدون استثناء، چون این عالم ماده و طبیعت، دورترین عالم از رحمت خداوند است منتهی ما محجوب هستیم نمی‌فهمیم. وقتی می‌میریم حجاب‌ها دریده می‌شود جهنم آن وقت حس می‌شود. می‌فرماید شما همین الآن در جهنم هستید. این که می‌فرماید از پل صراط رد می‌شوید امام می‌گفت همین الآن در پل صراط هستید نه این که یک پلی است که بعداً قرار است پل‌نوردی بکنیم همین الآن روی پل هستید. می‌فرماید جهنم محیط به کافران است نمی‌گوید «سَیُحیط» بعداً احاطه پیدا می‌کنید بلکه می‌گوید همین الآن محیط است. همین الآن ما در جهنم محاط هستیم الآن همه ما در عالم طبیعت و ماده در جهنم هستیم. حالا شما از یک طرف دنیا و عالم طبیعت را جهنم بالفعل می‌دانید نه بالقوه، ‌منتهی محجوب. بعد چطوری دین را به دنیا آن لطائف عرفانی را به همین زمین ارتباط می‌دهید؟ چطوری از توی آن سیاست و ولایت فقیه و انقلاب و حکومت و انتخابات درآوردید؟ آن نوع هستی‌شناسی و انسان‌شناسی قرآن کریم می‌فرماید که ما این آسمان‌ها و زمین را درست کردیم این گل و بلبل را در دنیا زینت زمین قرار دادیم نمی‌گوید زینت شما، این‌ها زینت انسان است بلکه این‌ها زینت زمین است برای این که اگر این جاذبه‌ها نبود شما نمی‌توانستید یک لحظه در دنیا دوام بیاورید اصلاً اینجا جای ماندن نیست یک جاذبه‌هایی بیرون درست کردیم و یک غرائزی هم در شما گذاشتیم که 50- 60 سالی این‌جا دوام بیاورید. خب با این انسان‌شناسی، بعد قرآن می‌فرماید ما این‌ها را قرار دادیم ما زینت کردیم تهش هم کل این زمین و تجلیات مادی‌اش را خاک و خاکستر می‌کنیم. «إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیْها صَعِیداً جُرُزاً» (کهف/ 8)؛ ما زمین را خاک و خاکستر می‌کنیم ما همه این‌ها را گذاشتیم و دکور کردیم و یک دکوراسیون چیدیم که شما این‌جا دوام بیاورید. هیچ چیز دنیا و هیچ چیز در دنیا هدف شما نیست شما دارید از این‌جا عبور می‌کنید. همه‌اش وسیله است یک مسابقه است گذاشتیم که شما قوی بشوید. هدف آماده شدن برای ملاقات با خداست. اصلاً قرآن می‌فرماید «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه» کل فلسفه زندگی در این نگاه، هدفش آماده شدن برای یک ملاقات است. ما یک قرار ملاقات با خداوند داریم. کل این سیاست و اقتصاد و دنیا و درس و تکنولوژی و دعوا و ازدواج و جنگ و صلح، همه این‌ها یک مقدمه است برای این که برای آن ملاقات آماده بشوی. آن وقت شکست و پیروزی آن مساوی است. امام(ره) می‌گوید اصلاً در دنیا پیروزی‌ای وجود ندارد. می‌گوید اگر قرآن را بفهمید اصلاً چیزی به نام پیروزی در دنیا وجود ندارد ذات دنیا شکست است هدف دنیوی داشته باشید پیروز هم که بشوید شکست خورده‌اید. اگر هدف معنوی داشتید شکست‌تان هم پیروزی است اصلاً شکست ندارد. حالا یک کسی این‌طور نگاه می‌کند بعد چطور در انتخابات بیانیه می‌دهید که مردم احتیاج به قیم ندارند. نامزدها را در چارچوب قانون معرفی کنید حدا‌قل صلاحیت را داشته باشند اما تشخیص اصلح را باید به مردم وابگذارید. یا یک جا می‌گوید که ما حق نداریم کسانی را بر مردم تحمیل کنیم. حداقل صلاحیت را باید داشته باشند اما انتخاب با خودشان است ما باید کمک کنیم درست انتخاب کنند اما آزادی و آگاهی. اصلاً آزادی و آگاهی شرط تحقق فلسفه خلقت انسان و خلیفه‌الله است. اصلاً انسان بدون آزادی و آگاهی انسان نیست حیوان است چون اختیار معنا ندارد و وقتی اختیار نیست تکامل معنی ندارد چون تکامل انسان، تکامل اختیاری است. منتهی اختیار باید آن آزادی باید با آگاهی تکمیل بشود که انتخاب‌های درست صورت بگیرد. بعد آن نگاه به دنیا و انسان که انسان نقص و فقر مطلق است و ما نمی‌توانیم خودمان هدف خودمان باشیم. دنیا نمی‌تواند هدف ما باشد زندگی طبیعی نمی‌تواند خودش هدف خودش باشد. هدف باید برتر از طبیعت باشد. بعد از آن طرف می‌آید شعارهای امام و ادبیات ایشان را دیدید که مثل بیانیه‌های چریک جوانی که در کوهستان مشعل برافروختند و سلاح برداشتند مثل آن‌ها حرف می‌زند. به اسلام آمریکایی رأی ندهید به اسلام سرمایه‌داران و مرفهین بی‌درد رأی ندهید. اسلام مستکبرین، اسلام آمریکایی و از آن طرف به اسلام مستضعفین و به اسلام پابرهنگان، به اسلام فقرا، به اسلام عدالتخواهان و به اسلام پابرهنگان جهان رأی بدهید. به اسلام مستضعفین نه اسلام مستکبرین. این اسلام تقسیم بر دو شده است. دوتا اسلام داریم. دوتا شیعه داریم. دو نوع رجوع به قرآن داریم. دو جور فلسفه و فقه داریم. ببینید مشهور شد که این هنر برای هنر، یعنی چی؟ هنر باید متعهد باشد یک هدفی داشته باشد. خب عیناً به من و شما هم همین را می‌گویند که فقه برای فقه یعنی چه؟ فقه می‌خوانیم که فقه بخوانیم. فلسفه برای فلسفه. اصول برای اصول. عرفان برای عرفان. این‌ها همان‌قدر بد و بی‌معناست که هنر برای هنر بد است. همه این‌ها باید رو به یک مقصد عالی و یک سبک متعالی داشته باشد همه این‌ها باید نسبتش با خدا که کمال مطلق و غایت خلقت است و نسبت آن با انسان که مهاجر الی‌الله و مسافر الی‌الله است باید معلوم باشد. هم هنرش،‌ هم فقه و فلسفه‌اش. هم عرفانش. و این‌ها نباید بین‌شان تناقض باشد. ما نمی‌توانیم عرفان و فلسفه بخوانیم، فقه بخوانیم و این‌ها با همدیگر تناقض داشته باشد یا اصلاً معلوم نباشد که ارتباط این‌ها با همدیگر چیست؟ و از آن جالب‌تر، ارتباط این‌هابا ما معلوم نشود که چیست؟ ما یک هوزن‌باری می‌شویم که مقداری زیادی اطلاعات گران‌قدر داریم و معلوم نیست کدام قسمت آن به چه کسی مربوط است و چه مسئولیتی برای ما تعریف می‌کند؟ نقطه وصل فلسفه و عرفان، با فقه و شریعت و نقطه وصل آن معنویت توحیدی، آن عرفان خالص نظری با سیاست، تشکیل حکومت، ولایت فقیه، 7- 8 سال جنگ تحمیلی. ساختن اولین جمهوری بعد از قدیمی‌ترین سلطنت در دنیا که در ایران است،‌ این‌ها چه نسبتی دارد؟

اولاً امام(ره) یک بحثی تحت عنوان تکبر عوام و تفاوت آن با تکبر فلاسفه، تکبر عرفا و تکبر فقهاء دارد می‌گوید که این تکبر از آن تکبر خطرناک‌تر است بعضی‌ها فلسفه و عرفان و فقه می‌خوانند برای این که خوانده باشند و برای این که به آن‌ها استاد اعظم بگویند. ملا. اعلم، بزرگوار، سیدنا! شیخنا! برای این که درسش از بقیه درس‌ها شلوغ‌تر باشدو برای این که بیایند دست او را ببوسند. امام(ره) می‌گوید این اولین مواجهه غلط با فقه و فلسفه و عرفان است. برخورد ابزاری. روح این دنیوی است. به اسم آخرت به دنبال دنیا هستیم. – من عین عبارات ایشان را عرض کنم- می‌گوید می‌دانید منشأ تکبر از کجا می‌آید؟ تکبر ترکیب دو چیز با هم است. یکی حبّ نفس و یکی توهم کمال! فکر می‌کنی یک چیزهایی خواندی و مشهور شدی و شاگردانی داری و به تو احترام می‌گذارند فکر کردی این برای تو کمال است. هدفت را اشتباه گرفتی. اشتباه هدف‌گیری کردی، یک توهم کمال کردی و از آن طرف هم این با حبّ نفس ترکیب می‌شود که جبلّی و ذاتی همه ما هست. خودم را می‌خواهم، کمال خودم را می‌خواهم کمال من هم این است که به من فیلسوف اعظم بگویند! به من افقه الفقهاء بگویند! به من عارف واصل بگویند نه سالک. واصل یعنی دیگر تمام شد رسیده آخر خط و می‌خواهد برگردد! رسیده به دوربرگردان. مگر ما عارف واصل داریم؟! واصل چیست؟ تا آخر سالک هستیم تا آخر هیچ هستیم. هرکس بیشتر بفهمد هیچ است او عارف‌تر است. هرکس بیشتر احساس وجود برای خودش بکند او محروم از عرفان است. بعد امام(ره) را این‌ها را طوری ساده می‌گفت که همه می‌فهمیدند. اصلاً خدایی که امام می‌گفت یک خدای زنده بود. خدای بقیه مرده بود. همه می‌گفتند و الآن می‌گویند که خدا‌،‌ خدا و اصلاً تکان هم نمی‌خورند برای این که خدا مُرده است! آن جنازه خداست! هوالحیّ، خدای خمینی خدای حیّ و زنده بود. وقتی می‌گفت خدا، آدم می‌فهمید این خدا واقعاً فرق می‌کند و این خدا را باور دارد. می‌گفت عالَم محضر خداست، نمی‌گفت عالَم در محضر خداست، بلکه می‌گفت عالم محضر خداست – خودش- در محضر خدا معصیت نکنید. یا ما مأمور به وظیفه هستیم نه نتیجه. جمله‌های عجیب و غریب. من یادم هست ما با یک عده از رفقای طلبه غواص بودیم در هور،‌ در عملیات آن‌جا مجروح شدیم تا شرق دجله رفتیم، بخشی‌اش را برگشتیم یک عده از شهدا آن‌جا ماندند. ما بیمارستان بودیم امام پیام داد که اگر مأمور به پیروزی بودید پس اکثر انبیاء و اولیاء معصیت‌کار هستند ما باید وظیفه‌مان را انجام بدهیم نتیجه دست ما نیست. اصلاً نتیجه اصلی که از ما خواستند عمل به وظیفه است. نه پیروزی‌های مادی که آن خاک را بگیریم،‌ رودخانه را بگیریم. اصلاً خاک و رودخانه چیست! ارزش یک انسان از کل کره زمین، از کل خاک‌ها و رودخانه‌ها و زمین‌هایش بیشتر است مگر کسی برای آب می‌خواهد کشته شود آن در ذیل یک هدف معنوی قرار می‌گیرد و آن توحید و کرامت انسان است. عدالت است، قسط است. آن وقت برای آن می‌ارزد. یک وقتی بعضی از این تیپ‌های متحجرین و آخوندهای انگلیسی به امام می‌گفتند جواب خون این بچه‌های مردم را در انقلاب و بعد در جنگ چه کسی می‌دهد؟ امام(ره) گفت همان کسی که جواب خون شهدای صفین و جمل و نهروان را باید بدهد همان خودش جواب می‌دهد. ما حرفی نزدیم ما کاری نکردیم ما همان حرف‌ها را زدیم. ما همان خط را داریم می‌رویم. ما که جنگ را شروع نکردیم ما حرف خدا را زدیم این‌ها جنگ شروع کردند. ما قیام به قسط کردیم ما (مردم) را به مسلسل بستند ما چه کار کردیم؟ استکبار آمریکا آمده من وظیفه شرعی دارم باید جلوی استکبار بایستم. جلوی او ایستادم می‌زند می‌کشد و تحریم می‌کند ما به وظیفه‌مان عمل می‌کنیم. و جالب است هیچ رهبری به اندازه امام پیروزی به دست نیاورده است. اولین یک نظامی ساخته است که این نظام در تاریخ بی‌سابقه است. یک اتفاقاتی که دارد در یمن، در فلسطین، در عراق، سوریه، افغانستان می‌افتد این‌ها غیر عادی است. امام(ره) می‌گوید اولین مشکل ما این است که این کبر را کسانی که فلسفه و عرفان و فقه می‌خوانید به شاگردانش و طلبه‌ها می‌گوید مراقب باشید این کبر را از خودتان بیرون کنید. شما هدف نیستید، شهرت شما، ریاست شما، حتی لذت شما لذت علمی بدون مسئولیت این‌ها هدف نیست. می‌گوید کبر اسباب و عوامل زیادی دارد. این توهم کمال در خودتان نکنید این باعث عُجب می‌شود حبّ نفس هم قاطی آن می‌شود آن وقت حجاب کمالات خودتان می‌شود. حجاب برای کمال دیگران هم می‌شوید چون می‌آیید حرف از فقه و فلسفه و عرفان و دین و خدا می‌زنید ولی خلق خدا را به آن‌ها وصل نمی‌کنید. واسطه نیستی فاصله می‌شوی و باعث می‌شوی این‌ها بیشتر فاصله بگیرند. بدشان بیاید، قبول ندارند. از دین خدا دورترشان می‌کنید به جای این که نزدیک‌ترشان کنید چون می‌آیند جلو می‌بینند تو فکر خودت هستی.

ببینید من امام(ره) را اصلاً از نزدیک یک بار هم ندیدم. خیلی‌ها هم مثل ما بودند ولی انگار شب و روز با ایشان بودم. وقتی حرف می‌زند آدم می‌فهمد که این آخوند راست می‌گوید. آخوند دروغگو را هم آدم می‌فهمد. آدم می‌فهمد کدام آخوند بی‌دین است و کدام آخوند دین دارد. چه کسی واقعاً وارث انبیاء است و چه کسی وارث بلعم باعورا است! امام(ره) با فطرت مردم حرف هست همه چیز هم می‌گفت – حالا عنوان آن را عرض کنم – می‌گوید گاهی بعضی‌ها در حوزه عرفان نظری و عملی کار می‌کنند یک کمی هم جلو می‌روند و یک مفروضاتی هم دارند خوب هم بحث می‌کنند بعد خود را از معارف و شهود می‌دانند از اصحاب قلوب می‌دانند، توی دل‌شان ‌لاف رفعت می‌زنند، که این وحوش و حیوانات را به مردم می‌گویند،‌ نمی‌گوید، اما ته دلش به صدای بی‌صدا می‌گوید. بعضی‌ها هم که می‌گویند. می‌گوید این بیمار است. این با ابزار عرفان در راه شیطان دارد قدم می‌زند این دارد از خدا دور می‌شود. دستورالعمل عرفانی هم می‌دهد. مرید هم دارد. می‌گوید کل حکما و فلاسفه، کل فقهاء، محدثین، همه ظاهربین هستند، همه قشری هستند، ما باطن‌بین هستیم ما اهل باطن هستیم آن‌ها اهل ظاهر هستند. یعنی عرفان را به عنوان یک بازیچه و دکان است! عرفان را به یک مغازه تبدیل می‌کند. یک جور کاسبی است. تو هم اهل دنیا هستی ولی دنیایت به شکل عرفان است. یک وقت می‌گفت که ممکن است یک کسی هیچ چیزی از مال دنیا نداشته باشد اصلاً قبری کَنده مدام می‌رود آن‌جا نماز می‌خواند و یک تسبیح، ولی به همان قبر دل بسته است. – دقت کنید – گفت این اهل دنیاست. اصلاً چقدر دقت می‌خواهد؟ گفت ممکن است یک کسی از دنیا هیچی ندارد الا یک تسبیح، به این تسبیح دل بسته و به این اعتماد کرده، این اهل دنیاست و زاهد نیست. ممکن است یک کسی هم بزرگترین قدرت و امکانات را داشته باشد دل نبسته، این زاهد است این اهل آخرت است. آقا دنیا را ولش کن به دین بچسب. بله، در روایات ما که نمی‌گوید دنیا به مفهوم طبیعت شر است! با نگاه دقیق، اصلاً شری در این عالم وجود ندارد. شر مطلقی وجود ندارد. خیر مطلق است و شر نسبی. شر مطلقی وجود ندارد. با این نگاه وجود، خیر است. بعد می‌گوید که حتی وجود شیطان هم خیر است. حتی اصل وجود وسوسه شیطان هم نسبت به غایت این عالم خیر است. آن چیزی که شر است چیست؟ لبیک ما به وسوسه شیطان برای ما شر است. و الا اگر وسوسه شیطان نباشد دوراهی انتخاب نیست و وقتی انتخاب نیست تکامل نیست. بعضی‌ها خیال می‌کنند شیطان از دست خدا در رفته و توی پروژه خلقت آمده است! اصلاً این‌طور نیست. می‌گوید «أنْذِرنی» اجازه می‌دهم برو، تو جزو پروژه ما هستی. شیطان هم که گفت خدایا من نوکر خودت هم هستم 6 هزار سال عبادت کردم 600هزار سال دیگر هم عبادت می‌کنم ولی این کیه که من باید جلوی این سجده کنم؟! من کل این و اولاد این را دنبال خودم می‌کشانم کاری می‌کنم این‌ها به من سجده کنند چرا من باید به این سجده کنم؟ گفت بله یک بُعد انسان همین است که می‌گویی اما آن بُعد دیگر او را ندیدی که ترتیب تو و هم ذریه تو را یک نفری می‌دهد. آن‌ها را ندیدی، انبیاء را ندیدی، اولیاء خاص خدا را ندیدی. شهدا را ندیدی. صدیقین را ندیدی، این توده را دیدی. شیطان راست می‌گوید آن انسان بالقوه قابل سجده نیست. بعضی‌ها فکر می‌کنند که انسان اشرف موجودات است یعنی همه ماها آدم‌ها اشرف مخلوقات هستیم. قرآن که می‌گوید شما ارذل مخلوقات هستید، می‌گوید «کالأنعام بل هم اضلّ» وقتی که بالفعل می‌شوید به همان نسبت خلیفه‌الله می‌شوید. به همان نسبت شرافت پیدا می‌کنید و اشرف می‌شوید. به همان نسبت مسجود ملائک می‌شوید. نه این که همین‌طوری همه اشرف مخلوقات هستید.

می‌گوید ما یک مشکلی از ناحیه عرفان‌خوان‌هایمان داریم که به بندگان خدا به نظر تحقیر نگاه می‌کنند و از فنای فی‌الله و بقاء بالله لاف می‌زنند! با این که اگر شما ذره‌ای معارف الهی داشتید به تمام موجودات عالم از جمله همه مردم خوش‌بین بودید نه بدبین. می‌گوید عارف حقیقی مگر می‌تواند از ظلم، از استکبار، از دیکتاتور، از دشمن بترسد، کسی که می‌ترسد عارف نیست. گفت اینهایی که از آمریکا می‌ترسند علتش این است که تهذیب نفس نکردند. توحیدشان درست نیست، توحید افعالی ندارند برای این که به «ولا حول ولا قوه الا بالله» آگاهی و وقوف و باور ندارند. اگر کسی صادقانه بگوید «لاحول ولا قوه الا بالله» اصلاً امکان ندارد بترسد. خودش هم گفت والله من تا به حال نترسیدم. خیلی عجیب است قسم جلاله. والله تا به حال من نترسیدم. ایشان را سال 43 که از قم سوار ماشین کردند به بازداشت ببرند، امام(ره) می‌گوید دیدم این افسرانی که دور و بر من نشستند این‌ها پایشان می‌لرزد و می‌ترسد. گفتم آقاجان چیزی نیست نترس! امام به آن‌ها گفته بود. آن وقت ما آخوندهایی هم داشتیم که صاحب رساله بودند، درس عرفان و فلسفه می‌دادند از پاسبان سر کوچه هم می‌ترسیدند خب این دو جور عرفان است.دو جور فلسفه است، دو جور فقه خواندن است. تو ولایت نداری این ولایت دارد. ولایت فقیه ولایت آن فقیه که نیست بلکه ولایت این فقیه است. می‌گوید اگر ذره‌ای شمّ معرفت‌الله داشته باشند چطور می‌توانید به مظاهر جمال خدا و جلال خدا تکبّر کنید؟ خیلی مهم است. می‌گوید جلوی گیاهان هم نباید تکبّر داشته باشید. جلوی مورچه هم نباید تکبر داشته باشید چه برسد به آدم‌ها. می‌گوید برای این که همه این‌ها مورد رحمت خدا و جزء غرض خداوند هستند این‌ها به خدا وصل هستند. همه موجودات مظهر جمال و جلال خدا هستند همه موجودات را باید دوست داشته باشید. نه انسان دوستی، کل موجوددوستی. هرچه هست مظهر خداست. هرچه هست آیت خداست، انگشت اشاره به خداست. می‌گفت عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست. حتی امام با دشمنی که مبارزه می‌کند... یک وقت یادم هست امام(ره) وسط جنگ گفت همین صدام هم دنبال کمال است! همین کارتر رئیس جمهور آمریکا که این همه جنایت می‌کند همین هم دنبال کمال است منتهی این‌ها نادان هستند کمال را اشتباه گرفتند فکر می‌کنند به قدرت رسیدن مادی به هر شکل، این قدرت، کمال است مفهوم و مصداق کمال را اشتباه گرفتند و الا این‌ها هم دنبال کمال هستند. در یک عملیات شکست می‌خوردیم می‌گفت شما شکست نخوردید. در یک عملیات بچه‌ها پیروز می‌شدند خرمشهرا می‌گرفتند می‌گفت شما که نکردید خدا خرمشهر را آزاد کرد. می‌گفت من خودم بودم خدا کجا بود! نه، تو خودت نبودی! آن لحظه‌ای که این کار را کردی و از مرگ نترسیدی و جلو رفتی تو آن لحظه مظهر جلال خدا بودی، آن نفخه الهی در تو بود و الا اگر خودت باشی از مرگ می‌ترسی. دلبسته به دنیا هستی وقتی به او توجه می‌کنی دیگر نمی‌ترسی. بزرگ می‌شوی. امام(ره) می‌گوید نمی‌شود کسی به جمال مطلق باور کند و به او وصل بشود و زیبا نباشد. نمی‌شود کسی به قدرت مطلق، وصل بشود و قوی و قادر نباشد. نمی‌شود به علم مطلق وصل شوی توجه کنی و عالِم نباشی. اصلاً زیبا می‌شوی چون به جمال مطلق وصل شدی. تو خودت نیستی آینه اویی. خب به عرفان و عرفا این‌طور بحث می‌کند.

می‌گوید حکما هم چهارتا برهان و علم حقایق می‌داند و خودش را اهل یقین به خدا و ملائکه و رسل الهی می‌پندارد و به بقیه به نظر حمقاء نگاه می‌کند! ما فیلسوف هستیم بقیه عقل بالقوه هم نیستند. سایر علوم را هم علم نمی‌داند و جزو علم حساب نمی‌کند. دیدید به هر رشته‌ای بگوید اشرف علوم چیست؟ می‌گوید همین رشته‌ای که من می‌خوانم. به فقیه بگویی می‌گوید اشرف علوم فقه است. به عارف بگویی می‌گوید اشرف علوم عرفان است و... امام(ره) می‌گوید همه شما مریض هستید! شما می‌خواهید بگویید من خودم مرکز عالم هستم بعد ارتباط فقه و حکمت و عرفان را با همدیگر مثل این که نمی‌فهمید. این ظاهر آن است و این باطن آن است. این‌ها همه روی هم یک پروژه است. می‌گوید اگر واقعاً تو حکیم باشی و علم به ربوبیت خدا و به فقر ذاتی خودت داشته باشی چطور می‌توانی متواضع نباشی؟ راجع به فقه هم همین‌طور. ایشان بحث می‌کند راجع به صوفی‌ها و عرفا هم همین طور. می‌گوید راجع به علمای فقه و حدیث این‌ها هم مردم را تحقیر می‌کنند خودشان را مستحق اکرام مردم می‌دانند. می‌گوید فقها و محدثین وقتی می‌آیند توقع دارند همه جلوی پایشان بلند شوند. در مجلس که می‌آیند همه بگوید بفرمایید بالا! امام(ره) می‌گوید کسی که به این بالا و پایین‌ها نظر کند این حکیم است؟ این عارف است؟ این موحد است؟ این‌هایی که می‌گویند جای من کجاست و چرا به من احترام نگذاشتید موحد نیستند توحیدشان مشکل دارد و بعد می‌گوید لازم می‌دانند همه از این‌ها اطاعت کنند که چون و چرا نکنند و خود را «لایُسئل عمّا یفعل و هم یسئلون» می‌دانند! همه باید جوابگو باشند ولی این‌ها به هیچ کس نباید جواب بدهند. هیچ کس حق ندارد این‌ها را امر به معروف و نهی از منکر کند و نقد کند. امام می‌گوید جای خدا نشستید؟ بروید بحث چهل حدیث ایشان را ببینید.

علم نور است، علم محال است تکبر بیاورد. علم ابزار کاسبی نمی‌شود یک چیزی به آن ضمیمه می‌کنی و آن نفسانیت و توهمات خودت است و آن باعث می‌شود که علم حجاب اکبر بشود.

نکته دیگر این که چرا در این نگاه و با این تعبیر وارد مسائل سیاسی اجتماعی می‌شوید؟ غیب و شهادت هم از تفکیک نمی‌شوند چه رسد به تقابل. دنیا و آخرت، ظاهر و باطن یک چیز هستند. معقول و محسوس نمی‌توانید از هم تفکیک کنید. دین و سیاست را نمی‌توانید، عرفان و مبارزه را نمی‌شود تفکیک کرد. اینها که تفکیک می‌کنند یا اهل عرفان نیستند یا عرفان قلابی است. می‌گوید این دو نشئه وجودی است مربوط به هر کدام یک رتبه از مراتب یک حقیقت واحد است. انسان موجود ذومراتب است. عالم ذومراتب است. ما عالم حس و عالم عقل و عالم خیال داریم انسان و جهان دنیا دارند، برزخ دارند، آخرت دارند، سیاست و اقتصاد و انگیزه جنسی و شهوت و غضب، این‌ها محسوس همان معقول هستند. انسان در قوس نزول و قوس صعود از آن مرتبه به این مرتبه آمد حالا با اختیار و اراده خودش باید به آن مرتبه رجعت الی‌الله به محضر خدا برگردد. انسان بدن دارد بدنش را از روحش نمی‌توانید تفکیک کنید. شهوت و غضب و قوه خیال این‌ها باید تحت سیطره عقل الهی و قدسی قرار بگیرند. وحی و شریعت آمده به این کمک کند. انسان چون در عالم دنیا بدن دارد این بدن نیازهایی دارد انسان حقوقی پیدا میکند، حقوق سیاسی، حقوق اقتصادی، حقوق جنسی، تشکیل خانواده، بهداشت، سلامت، مسکن، آبرو، منزلت، آزادی، آگاهی، این‌ها همه جزو حقوق شرعی انسان هستند اقامه قسط یعنی تلاش برای این‌ها. حکومت و صاحبان قدرت و ثروتی که فاسد هستند یا قوه غضبی، یا قوه شهوت یا قوه خیال در حوزه هنر فاسد، رسانه فاسد، سینمای فاسد، این‌ها نباید بگذاریم بر جامعه و نفوس بشری حاکم بشوند و مسلط بشوند این‌ها مانع رشد مردم بشوند باید ابزار قدرت و ثروت و دنیا را در مسیر شریعت خدا، در مسیر اقامه قسط، زمینه‌ساز کنید برای این که بین این موجودات و حیوانات بالفعل، هرچه انسان‌های بالفعل بیشتری ساخته بشوند. اصلاً هدف انقلاب و مبارزه و سیاست و تشکیل حکومت و انتخابات و جنگ، همه اینها هم به تربیت انسان برمی‌گردد. یک وقت یادم هست صلح که شد یک عده گفتند چه شد؟ شما که می‌گفتید مرگ بر صدام و آخرش که صلح کردید! امام(ره) گفت از نظر آن صلحی که دنیا می‌گوید ما پیروزی به دست آوردیم، برای اولین بار ایران بعد از یک جنگ که بر ما تحمیل هم کردند کوچک نشد قوی‌تر هم شد. اما شما از منظر یک حیوان دارید به جهاد و شهادت نگاه می‌کنید. البته دنیا این‌ها را نمی‌پذیرد. این‌ها را اهل‌الله می‌فهمند. گفت که فرض کن این جنگ هیچ فایده‌ای نداشته الا این که چند صد هزار انسان صالح ولی‌الله تربیت شد. همین می‌ارزید. چون هدف خلقت، تربیت انسان صالح است. در بدترین وضع، با این که پیروزی‌های بزرگی به دست آوردیم. من یادم هست یک عملیاتی ما برای خط‌شکنی رفتیم از قایق‌ها پایین می‌آمدیم فرمانده‌ای داشتیم بنا بود یک کم هم طلبگی خوانده بود، معلم هم بود. سوادهای تخصصی و فلسفه و عرفان نداشت. در همان عملیات شهید هم شد. ما مجروح شدیم در عمق عراق بودیم. می‌خواستیم عملیات برویم گفت برادرها این جهان و این خلقت برای چیست؟ برای انسان است. «أیّکم أحسن عملا» اصلاً هدف همین است و هیچ هدف اصیل دیگری وجود ندارد بقیه همه اهداف واسطی اعتباری است. بعد گفت همه انبیاء برای این کار آمدند. بعد هم انبیاء هستند و اسلام. اسلام است و امروز این انقلاب. انقلاب است و این جنگ، سرنوشت این انقلاب به جنگ بسته است. این جنگ است و امشب. امشب هست و شما. وصل حکمت نظری و حکمت عملی این است. ما آن‌جا گفتیم عجب. وقتی روی بلم‌ها رفتیم یکی از رفقای طلبه ما که عباس ابراهیمی بود که در یک عملیات دیگری ایشان شهید شد، گفت فلانی حاجی طاهری این حرف‌ها را زد من احساس می‌کنم در بلم‌های حضرت ابراهیم و حضرت موسی نشسته و حضرت سیدالشهداء(ع) در آن عالم است. اصلاً کل عالم داریم همه با هم می‌رویم. اصلاً ترسم ریخت. الآن کل انبیاء هستند و ما امشب در همان مسیر هستیم. این‌طوری کرد! عرفان و قرآن را وسط صحنه آورد. فلسفه وسط صحنه آمد نسبت آن با نیازها و واقعیت‌ها روشن شد. حالا ببینید از یک طرف می‌گوید دنیا پست است. نازله است، دنیا زباله است. باید از شر آن خلاص شویم. یک جا می‌گوید عین این که دارید از وسط یک جایی مدفوع هست چطوری می‌خواهی رد شوید پاچه‌های شلوارتان را بالا می‌گیرید و روی نوک انگشت رد می‌شوید و می‌خواهید زودتر هم رد شوید که ترشح نکند. به قول مشهدی می‌گویند پشینگ نکند! امام(ره) می‌گوید دنیا این است پاچه‌هایتان را بالا بگیرید درست و سالم رد شوید. این‌جا جای ماندن نیست. اینجا چیست. از یک طرف برای سیاست و حکومت، این همه درگیری و مقاومت و نترسید، انتخابات بروید رأی بدهید. چطوری این‌ها با همدیگر قابل جمع است؟ این نقطه وصلش را.

می‌گوید مراقبت دنیا که نشئه حسی انسان انسان است خودش یک هدف واسطه است آن وقت انقلاب و سیاست و تشکیل حکومت معنای فلسفی و توحیدی و عرفانی پیدا کرد علاوه بر این که معنای فقهی دارد. می‌گوید از منظر فقهی که نگاه می‌کنید دنیا مذموم است. حبّ دنیا منشأ همه فسادها و بیچارگی‌هاست. جهنم تجلّی حبّ دنیاست. عذاب جهنم بخاطر این عُلقه و حبّ به این‌جاست. چون این‌جا وصل هستی می‌خواهند تو را بکَنند ببرند وصل هستی دردت می‌آید. دیدی وقتی به یک جا محکم می‌چسبی وقتی تو را می‌کَنند این پنجه‌هایت درد می‌کند. مرگ می‌خواهد تو را بکَند تو این‌جا چسبیدی و همه حواست این‌جاست. امام(ره) می‌گوید اینجا اصلاً ارزش این که حواست به آن باشد ندارد. اما دنیا یک مرتبه ضروری در وجود و تکامل انسان و لقاء خداست. اصلاً اگر این دنیا لازم نبود خدا برای چه هبوط اتفاق افتاد؟ برای چه ما به دنیا آمدیم؟ برای چه عالم طبیعت خلق شد؟ مگر خداوند عبث عمل می‌کند؟ این عالم و این زندگی و مبارزات آن، و شکست‌هایش و پیروزی‌هایش برای آن هدف معنوی لازم است چون آدم‌ها باید در مسیر انواع مشکلات و گرفتاری، مرگ، زندگی، سلامت، بیماری، فقر، عزت، ذلت، شکست، پیروزی، تنهایی قرار بگیرند، پخته بشوید. شما را در کوره فرستادیم که بپزید بیرون بیایید. ولی شما مدام می‌گویید ما را در کوره نگه دارد ما نمی‌خواهیم از کوره بیرون بیاییم! دیگر رسیدید، میوه رسیده هستی باید بیفتی بروی. تو را می‌چینند و می‌برند. ملائکه منتظر تو هستند از چه می‌ترسی؟ یک روایتی از امام صادق(ع) دیدم که من نمی‌دانم چرا مردم این‌قدر از مرگ می‌ترسند؟ اگر می‌دانستند این تجربه مرگ چقدر لذت‌بخش است چقدر زیباست، از یک جهان تنگ سخت وارد یک عالم و یک ساحت بی‌نهایت می‌شوید، از ظلمت وارد نور می‌شوید از عالم طبیعت دارید خلاص می‌شوید، از چاه دارید بیرون می‌آیید از چه ناراحت هستید؟ البته کسی که نور تدارک دیده باشد. می‌گوید حقیقت انسان وحدت شخصی دارد آن بُعد حسی و عقلی و خیال و برزخی‌اش ازهم جدا نیست همه روی هم یک حقیقت است. لذا شما نمی‌توانید بگویید من فقط به آن بُعد ملکوتی‌اش کار دارم و به بُعد مُلکی آن کاری ندارم. اصلاً تفکیک مُلک از ملکوت به لحاظ فلسفی معنا ندارد. لذا تفکیک دین از سیاست و اقتصاد و خانواده و انتخابات و حکومت اصلاً معنا ندارد. دنیا یک مرحله ضروری برای تکامل انسان است. انسان مراتب و نشئه‌های متعدد دارد. هر کدام در مقام خودش ضروری است. این دنیا در مقام خودش ضروری است چه زمانی شر می‌شود؟ وقتی که این دنیا که وسیله است هدف بشود. می‌گوید وقتی وسیله، هدف می‌شود جهنم ساخته می‌شود. – این تعبیر خیلی مهم است – ببینید دنیا بدترین هدف و بهترین وسیله است. این از آن کلمات قصار است باید حفظ کنید. امام(ره) می‌گوید دنیا بدترین هدف و بهترین وسیله است. وقتی آن را هدف می‌گیرید خریت محض است. چون این دست از سر تو برنمی‌دارد. حضرت امیر(ع) می‌گویند من نمی‌دانم چطوری به چیزی می‌چسبید که از دست شما خلاص می‌شود شما را با لگد دور می‌اندازد شما چطوری به او می‌چسبید؟ شما دنبال دنیا هستید دنیا اردنگی می‌زند و شما را بیرون می‌اندازد. چرا دنبال آن هستی و به آن می‌چسبی؟ وقتی که آن تو را دور می‌اندازد باید به آخرت بچسبید که در آخرت حقیقت توست. حالا شما این‌قدر آخرت‌گرا هستید چرا به دنیا و اقتصاد و قیام به قسط، برای این که دنیا یک منزلی است از منازل سائرین الی‌الله. یک مرحله از سلوک است. دنیا مزرعه آخرت است. اگر بگذارید رسانه‌ها و نهادهای تعلیم و تربیت، حکومت، نظام اقتصادی دست اشرار بیفتد، دست کسانی که نه اهل توحید هستند نه اهل تقوا هستند، نه اهل قسط و عدالت هستند آن‌ها زمینه رشد مردم را خراب می‌کنند. مردم کمتری به سعادت و کمال می‌رسند. بله خودشان را باید کمال و سعادت‌شان را انتخاب کنند تحملی نیست. نه کسی را به زور می‌شود بهشت برد و نه کسی را به زور می‌شود جهنم برد. هرکسی خودش بهشت یا جهنم می‌رود. اما نباید بگذاریم جامعه قدرت، حکومت، سیاست،‌ اقتصاد، رسانه، هنر دست کسانی بیفتد که می‌خواهند بقیه مردم را جهنمی کنند و به جهنم ببرند. و الا کسی نمی‌خواهد کسی را به زور بهشت ببرد. نمی‌تواند. نباید بگذاری آن‌ها را به زور به جهنم ببرند. نباید بگذارید شیب جامعه را به سمت جهنم بکنند. به این دلیل یک عارف محض، که به دنیا این‌قدر بدبین است و می‌گوید همین الآن ما در جهنم هستیم همین‌جا جهنم است حواس‌تان نیست. به تعبیر پیامبر(ص) «النَّاسِ نِیَامٌ...» مردم خواب هستند «فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا» وقتی می‌میرند تازه یک مرتبه بیدار می‌شوند. پیامبر اکرم(ص) می‌فرمایند: «موتوا قبل أن تموتوا» قبل از مرگ این‌جا تا هنوز جسم‌تان در عالم طبیعت است بیدار شوید. امام(ره) می‌گوید ما انقلاب می‌کنیم برای اینکه عده بیشتری بیدار بشوند. عده بیشتری از غفلت بیرون بیایند. انسان نشئه‌های متعدد دارد، این‌جا جزء منازل السائرین است. انسان مسافر است منازل متعدد دارد تا به آن غایت و مطلوب حقیقی نزدیک بشود. دنیا متصل به آخرت است. کمال انسان دو بُعد دارد. نشئه دنیوی و اخروی. لذا راه دین و فلسفه و حکمت و عرفان و فقه و شریعت به هیچ وجه از هم جدا نیست. یک منشوری است که از هر طرف نگاه می‌کنی این دنیا مهم است چون این دنیا محل اجرای شریعت خداست. این‌جا محل اجرای شریعت است. آن پلکانی که با آن یک عده بالا می‌روند و یک عده پایین می‌آیند یک عده بهشت می‌روند و یک عده جهنم می‌روند یک عده به خدا نزدیک می‌شوند و یک عده دور، آن پلکان همین دنیاست. همین بیماری و سلامت و فقر و غنا و گرفتاری‌هایش هست.

و آخرین عبارت – از ایشان خیلی عبارت آوردم ولی این آخرین است که عرض می‌کنم – می‌گوید انتظام امر دنیای مردم به نحوی که هرچه بیشتر زمینه‌سازی کند برای اصلاح دین مردم، رشد عقلی، روحی و اخلاقی مردم، تکامل انسانی مردم، هم قوانین الهی و شریعت برای این آمده و هم ما باید در صحنه باشیم با تلاش برای اجرای شریعت و تعلیم تربیت و تزکیه نفوس «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ» (جمعه/ 2)؛ زمینه را آماده کنیم که هرچه بیشتر انسان بالقوه، انسان بالفعل بشود. لذا جنابعالی چطور عارف یا حکیم یا فقیهی هستی که می‌گویی من کاری به سیاست و دنیا ندارم؟! یعنی می‌خواهی به وظایفت عمل نکنی چون کل این‌ها وسیله برای رشد انسان است. می‌گوید البته ما نمی‌توانیم مردم را مجبور کنیم ما باید مردم را متقاعد کنیم راهنمایی کنیم که خود مردم قیام به قسط کنند. قرآن می‌فرماید که انبیاء را فرستادیم که «لیقوم الناس بالقسط» تا خود مردم اقامه قسط کنند نه این که مردم بنشینید پیامبران و امام زمان می‌خواهند عدالت را اجرا کنند! همه بنشینید نگاه کنید سوپرمن آمد می‌خواهد عدالت را اجرا کند حالا بیایید داخل کیف کنید! اصلاً چنین چیزی نیست. پیامبران و امام زمان در رأس این پروژه که این پروژه را جهانی و موفق می‌کند این‌ها زمینه رشد را اصلاح می‌کنند این‌ها حکومت‌های فاسد را نابود می‌کنند نه این که مردم را معصوم بکنند. گناه و ظلم همچنان خواهد بود. انسان که تغییر نمی‌کند. اراده آزاد خواهد بود. زمان امام زمان هم یک عده‌ای بهشتی هستند و یک عده جهنمی می‌شوند. آن اتفاقی که آن‌جا می‌افتد قدرت‌ها و حکومت‌های ظالم که مانع رشد و نجات و رستگاری آدم‌ها هستند آن قدرت‌ها از بین می‌روند یعنی شیب کل جهان به سمت بهشت می‌شود اما این که همه بهشتی می‌شوند نه، باز هم ظلم هست. انسان مختار است، انسان که فرشته نمی‌شود ولی انسان‌های بیشتری فرشته آسا می‌شوند. آسان‌تر می‌شود به بهشت رفت. امام(ره) می‌گوید ما وارد سیاست می‌شویم برای این که راه بهشت هموارتر بشود و راه جهنم سنگلاخ بشود. سخت بشود. اما خود مردم هستند که باید انتخاب کنند. ما مأمور به تکلیف هستیم نتیجه هم دست ما و در اختیار ما نیست چون نتیجه تحت قدرت ما نیست و عوامل مختلف دارد بنابراین ما مأمور به آن نیستیم چون دست ما نیست، آنچه که دست ماست این است که من وظیفه‌ام را درست انجام بدهم. البته وظیفه ناظر به نتیجه است نه این که ما بگوییم بدون بررسی وظیفه‌مان این است. نه؛ جزئی از وظیفه‌تان هم این است که بررسی، دقت، برنامه داشته باشید.

اجمالاً امام(ره) می‌گوید تعلیم و تعلّم کارساز نیست، علم کافی نیست که بگویید بنشینیم یک گوشه‌ای شما درس دین و اخلاق و احکام شرعی بگو، شما کار دیگری ندارید! شما فقط بگویید و بروید! می‌گوید نه، این نیست. علم و تعلیم لازم است اما ابدا کافی نیست. برای برقراری نظام فاضله، و نظام عادله، هرچه فاضل‌تر و هرچه عادل‌تر در حد توان‌مان، باید مردم و جامعه به تهذیب نفس و تعالی روح رو بیاورد، هم در جهت رشد عقلی و علمی خودش، هم برای معاشش و هم برای معادش. ما باید عقل معاش و عقل معاد را هم در خودمان یک‌کاسه کنیم و هم کمک کنیم جامعه جهانی و بشریت اینها را با هم منسجم ببیند و لذا ما به دلایل اخروی عمل دنیوی می‌کنیم ما نمی‌خواهیم دین را دنیوی کنیم ما می‌خواهیم در حد توان، دنیا را دینی کنیم.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha